هرکسی دنیارا با چشمانه خودش میبیند منم هم دنیارا با چشمانه خود میبینم. چشمانه من پدر را مانند پیاز میبیند…البته پیاز چیز کمی نیس،چون یه زمانی در مصر باستان پیاز را میپرستیدند. خب ،تا وقتی که بچه اییم داریم پوستشا میکنیم و وقتیم که بزرگ شدیم و کامل پوستش را کندیم او با ترشح اسید هایه سوز اورش چشمانه مارا خیس میکند و بعد ها دیگر برایمان عادی میشود،اما اگر غریبه ایی پیشه ما بیاید از همان دور تعجب میکند که چطور دیگر این اسید رویه ما اثری ندارد…. وقتی که حرف میزنیم دهنمان بوی گند پیاز میده تا جایی که حتی مادرمونم بعضی وقتا ازمون فاصله میگیر اما این بو هم میتونه رایحه خوشی داشته باشه مثله گل های شقایق هم میتونه رایحه اون کاری کنه که معلم وسط درس دادن از کلاس بره بیرون و بچها یقه یه خودشونا به دماغشون بگیرن و بگن اه این دیگه کار کی بود….. برای خواندن بقیه ی متن و حمایت از ما فایل مورد نظر را خریداری کنید و برای خواندن متون بیشتر به آدرس کانال ما اینجا کلیک کنید …
برچسبآخرین نوشته شکسپیر تک جمله ای های شکسپیر حاصیت های پیاز خواص پیاز دیالوگ های ماندگار روز پدر متن های تاثیرگذار متون ادبی هدیه روز پدر پدر در
همچنین ببینید
جزوه آزمون آیین نامه راهنمایی و رانندگی
جزوه آزمون آیین نامه راهنمایی و رانندگی با سلام. جزوه آیین نامه راهنمایی ورانندگی تقدیم …